حضرت آیتالله خامنهای بخش قابل توجهی از بیانات خود را به مرور تاریخ این انقلابها اختصاص دادند و به جوانان نیز توصیه کردند که تاریخ بخوانند.
ایشان پنج سال قبل نیز در سالروز ارتحال امام خمینی به موضوع "حرکت دوری" انقلابها پرداختند و با تشبیه نمودار انقلابها به مسیر حرکت سنگی که به بالا پرتاب میشود و پس از یک دوره اوج و رسیدن به نقطه بیشینه، حرکت نزولی خود را آغاز میکند، انقلاب اسلامی ایران را یک استثنا خواندند.
"ترمیدور" یا حرکت دوری انقلاب ها، نظریه ای است که نخستین بار "کربن برینتون" مطرح کرد. براساس این نظریه، تمامی انقلاب ها محکوم به عبور جبری از سه مرحله گذار خواهند بود. "حکومت میانه روها"، "دوران تندروها" و سرانجام "دوره ترمیدور".
این نظریه که با بررسی انقلاب فرانسه (1789.م) آغاز و به سایر انقلابهای بزرگ جهان؛ انگلستان، روسیه، امریکا و الجزایر تعمیم داده می شود، در پی اثبات این گزاره است که در پی وقوع هر انقلاب، حکومتداری از آن میانه روهایی خواهد بود که زاویه قابل توجهی با رژیم گذشته نداشته و اساساً از منظر ایدئولوژیک و آرمانی به رفتوآمد حکومت ها نمی نگرند. این افراد در دوره مبارزه با رژیم ساقط شده، یا به تدریس و تحصیل مشغول بوده اند و یا در ساختار دیوانسالارانه رژیم در رده مدیران و کارشناسان میانی. اقتضائات حکومتداری، انقلابیون را ناگزیر می سازد که از این نیروها برای راست نگاهداشتن امور مُلک خود بهره بگیرند، اگرچه آنها و مشیاشان را نپسندند.
با این حال، انقلابیون به تدریج در جریان خم و چم حکومتداری قرار میگیرند و در این میان، میانه روها که توان و اراده ارضای منویاتشان را نداشته و از سوی دیگر اکنون نیز کارویژه آنان در حال خروج از انحصار است، حذف میشوند. این دوره، مقارن با حکومتداری انقلابیونی خواهد بود که "برینتون" از آنها به تندروها یاد می کند.
فروکش کردن هیجانهای انقلابی، ساختار بروکراتیک، واقعیت های داخلی و خارجی درگیر با یک ملت و دولت همگی انگیزاننده های مناسبی برای بازگشت میانه روهای عقلگرا و خطرناپذیر خواهد بود. در این مرحله، انقلاب از اهداف خود باز می ماند و بازگشتی محتوایی به عصر ماقبل انقلاب خواهد داشت. دوران ترمیدور آغاز شده و میانه روها این بار با اعتماد به نفس بیشتری که متکی به شرایط واقعی جامعه و احتمالاً ناکارآمدی تندروها است، به عرصه اداره امور باز می گردند.
تعمیم الگوی فوق به چهار انقلاب بزرگ جهانی و تناظر آن با فرآیندهای رخ داده، ضریب احتمال بالایی برای تکرار این روند در سایر انقلاب های نوپا را نیز فراهم می سازد.
اگر سلطنت طلبان فرانسه و سپس ژیروندنها به تیغ ژاکوبنها به رهبری دانتون و روبسپیر در انقلاب فرانسه گرفتار آمدند، زمان زیادی نگذشت که این آتش به میانه انقلابیون افتاد و دانتون به حکم روبسپیر اعدام شد و کمتر از شش سال بعد، این ناپلئون بود که با یک کودتا، بساط ژاکوبنها، هبرتیستها و طرفداران بابیوف را برچید و دیکتاتوری سلطنتی را بار دیگر جایگزین حکومت مشروطه کرد.
اگر رومانوفها، یعنی خاندان محافظه کاران سرزمین تزارها با قیام بلشویکها سرنگون شدند و انقلاب پرولتاریایی لنین با شعار "صلح، زمین و نان" به پشتوانه کارگران و سربازان و سکوت رضایتمندانه دهقانان شوروی پیروز شد، عمر این دولت هم مستعجل بود و مشکلات اقتصادی و نظامی که عمدتاً ناشی از فرسایشی شدن جنگ جهانی اول بود، تروتسکی را مقابل استالین قرارداد و دیکتاتوری استالین به همراه سیاست اقتصادی نوین در سال 1921، پرده دیگری از حرکت دوری یک انقلاب بزرگ را به نمایش گذاشت.
ماجرای انقلاب 1646 انگلستان نیز بی ربط با مدل برینتون نیست چه آنکه پس از سقوط چارلزها، کرامول، اسکاتلندی ها را شکست داد و با تشکیل حکومت مشترک المنافع انگلیس، هفت سال پس از انقلاب 1946، پارلمان را منحل کرد و درسال 1660 یعنی تنها 16 سال پس از انقلاب، استوارتها در هیئت سلطنت، بار دیگر به ثمره و تلاش هواداران پارلمان نیشخند زدند.
سر دراز قصه "ناپایداری انقلابها" را می توان در انقلاب های الجزایر، نیکاراگوئه و امریکا هم دید. شاید همین تعمیم یافتگی نیز بود که در سر برخی، هوس سرنوشت مشابه را برای انقلاب ایران نیز انداخت و قرائن موجود هم البته چندان با این مدل ناسازگاری نداشت.
دیدگاههای اولین دولت پس از انقلاب اسلامی یعنی دولت موقت به نخستوزیری مهندس بازرگان و ترکیب آن یعنی جمعی از میانهروهای لیبرال مطابق با نظریه برینتون بود و حتی پس از استعفای این دولت در 14 آبان 58 و برگزاری انتخابات نیز بنی صدر تقریباً با همان ویژگیها انتخاب شد.
پس از فرار بنی صدر، شهید رجایی و حضرت آیت الله خامنه ای بهعنوان دو چهره ممتاز انقلابی راهی خیابان پاستور شدند و این، همان پرده دوم نظریه برینتون یا دوران حکومت انقلابیون بود و دوره ترمیدور نیز پس از جنگ تحمیلی و استقرار پنجمین دولت در جمهوری اسلامی آغاز شد.
در این دوره و سالهای پس از آن، فاصله گرفتن از اهداف انقلاب اسلامی در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، معیشتی، اقتصادی، سیاست خارجی و تربیتی آغاز و زاویه انحراف در سالهای منتهی به دوم خرداد و بهویژه در طول هشت سال پس از آن، چنان باز شد که بسیاری از تحلیلگران، ادامه این روند را به استحاله کامل اهداف انقلاب و بازگشت ناپذیری این فرآیند تعبیر می کردند.
رهبر معظم انقلاب تیر ماه سال 86 در دیدار جمعی از کارگزاران نظام تاکید کردند: «شاید بعضیها -حتی بعضی مخلصین انقلاب، نه بیگانه ها، بد دل ها، حتی نزدیکان- در طول بعضی از سال های گذشته تصورشان این بود که شعارهای اصلی انقلاب؛ سربلندی اسلام، مسئله عدالت، مسئله مبارزه با استکبار، تلاش و مجاهدت برای رفع استضعاف از مستضعفان، دیگر روزگارش تمام شده است! بعضی البته جسارت و گستاخی کردند و همین ها را نوشتند و گفتند! اشتباه می کردند، معلوم بود؛ می دانستیم اشتباه می کنند. اما این گستاخی، دل ها را خراش می داد.»
اما آنچه که بهعنوان یک واقعیت بیرونی سیر نظریه ترمیدور را در ایران دگرگون کرد و غیرقابل اندازه گیری بودن تحولات اجتماعی و خدشه پذیری نظریات موجود در این حوزه را به رخ کشید، سوم تیر 84 بود که همه پیش بینی های آقای برینتون را برهم زد و نقطه عطفی نه تنها در عرصه تحولات داخلی ایران بلکه در میان نظریات جامعه شناسانه و علوم سیاسی ایجاد کرد؛ "پایان ترمیدور"
بر این اساس، اگر روبسپیر و کرامول و بلشویک ها خود جاده صاف کن دیکتاتوری و ناپدیداری انقلابی بودند که در آن نقش ایفا کردند، در ایران، پوست اندازی انقلاب، و انقلاب در انقلاب، به رویش نسل دوم و سوم اسلامگرایانی انجامید که در مقابل جبر ساختگی مدل برینتون برآمده بودند.
سوم تیر 84 با همین خاستگاه، از جنس یک جنبش اصلاح از درون و بلند کردن مجدد علم شعارهای انقلاب بود. "ترمیدور" به بن بست انقلاب ایران برخورد کرد و دیوار این بن بست آنقدر سفت بود که به تعبیر رهبر انقلاب "آن کسانی که در طول این سال های وسط ناگهان هیجان زده شدند، اعلام کردند که انقلاب تمام شد، انقلاب مرد، امام فراموش شد، خطا کردند، بد محاسبه کردند، اشتباه کردند، انقلاب با نشاط تر شد. ارزش های انقلاب زنده تر شد. امروز آن کسی که بیاید بین مردم و شعارهای انقلاب را مطرح کند، مردم به او رأی می دهند، مردم او را می خواهند."
پایان دوره یکه تازی نظریه ترمیدور با پیروزی "احمدینژاد" در انتخابات ریاست جمهوری نهم رقم خورد. وی با تأکید و اصرار بر شعارهای بنیادین و اصولی انقلاب اسلامی در شرایطی از مردم رأی گرفت که رقیبان او ولو با تابلوهای اصولگرایی بهنحوی تبلیغات و عمل میکردند که گویا گفتمان انقلاب اسلامی دیگر ظرفیت ایجاد مقبولیت ندارد.
حماسه سوم تیر 84، از حیث مثال نقض نظریه های استوار علوم سیاسی و جامعه شناسی، می تواند موضوع پژوهش و تحقیقات گسترده نظری و میدانی قرار گیرد و شاید از آن رو که تاکنون مشابهی برای آن در میان سایر انقلاب های بزرگ دنیا روی نداده است، اطلاق تعابیری همچون "انقلاب سوم" برای تبیین این رویداد متباعد نباشد.
تأکید مکرر رهبری بر پایبندی دولت نهم بر اصول و احیای فراگفتمان انقلاب و امام(ره) در مقابل سایر انقلاب های قرن 19 و 20 دنیا که بنا به نظریه ترمیدور با گذشت زمانی یک تا دو دهه ای از اهداف اولیه خود زاویه می گیرند، در همین راستا قابل ارزیابی است، به طوری که ایشان در اولین دیدار خود با هیئت دولت نهم فرمودند:
«من باید از آقاى احمدىنژاد تشکر کنم که ایشان کار جدیدى کردند؛ عدالت محورى را به عنوان یک شعار گذاشتند وسط؛ این کار خیلى بزرگى بود. وقتى که ایشان تبلیغات انتخاباتى مىکردند، به افراد خانوادهى خودم مىگفتم اگر آقاى احمدىنژاد رأى هم نیاورد، این خدمت بزرگ را به انقلاب کرد که شعار عدالت محورى را مطرح کرد؛ نگذاشت به فراموشى سپردنِ این شعار بشود یک سنت. این شعار مطرح شد و ذهنها را به خودش متوجه کرد. خوشبختانه مردم هم فهمیدند، خواستند، دوست داشتند و رأى دادند.»
زنده ترشدن شعارهای انقلاب ایران پس از سه دهه قطعاً باب میل بازیگران هم نقش روبسپر، کرامول و استالین در ایران نیست. بازیگرانی که هم عرض تاکید بر "تجدید نظر طلبی"، به صحنه آوردن تمام ظرفیتهای داخلی و خارجی خود، سازوکارهای خشونت آمیز و شورش های خیابانی را در 18 تیر 78 و فتنه عظیم و پیچیده 88 آزموده اند.
و باز هم عجیب نیست که این بازیگران از درد حماسه سوم تیر 84، امتداد آن در 22 خرداد 88 و غالب شدن گفتمان عدالتخواهی همچنان به خود بپیچند و بخواهند بهخاطر لغزشهای فردی، این حماسه و بهطور غیرمستقیم، هدایتگر اصلی آن یعنی رهبر حکیم انقلاب را هدف تیرهای طعنه و تهمت خود قرار دهند، چرا که موتور محرکه اصلی این حرکت، بسترساز برای بازگشت تفکرات انقلابی و عدالتخواهانه و منجی انقلاب از حرکت دوری انقلابها شخص رهبر معظم انقلاب بوده و تأکید و گفتمانسازی حضرت آیت الله خامنه ای بر مفاهیم و ارزش های بنیادین انقلاب به واسطه جایگاه محوری ایشان، نقش اصلی را در این بازگشت و پیروزی های جریان اصولگرا داشته است.
پادزهر اینکه انقلاب اسلامی در 33 سالگیاش خموده که نشده بلکه جوانتر شده است، عنصر محوری ولایت فقیه است و بر همین اساس نیز هست که حتی در صورت لغزشهای آقای احمدینژاد بهعنوان حماسهساز سوم تیر 84، حماسه سوم تیر و گفتمان انقلاب اسلامی نه تنها آسیب نمیبیند، بلکه با آبدیدهتر شدن و انداختن زنجیرهای تعلق به افراد، شتاب بیشتری میگیرد.
مقام معظم رهبری در بیانات روز 14 خرداد 85 خود در مرقد مطهر امام(ره)، راز این پایداری و ثبات انقلاب اسلامی را اینگونه توضیح دادند: «در انقلاب اسلامى پادزهرِ فرود انقلاب در خود این انقلاب گذاشته شده است. بارها عرض کردهایم که تجسم انقلاب در "جمهورى اسلامى" و در "قانون اساسى جمهورى اسلامى" است. نویسندگان قانون اساسى که از نظر امام و مکتب امام درس گرفته بودند، در خود این قانون عامل تداومبخشِ انقلاب را گذاشتهاند: پایبندى به مقررات اسلامى و مشروعیت بخشیدن به قانون، مشروط بر این که بر طبق اسلام باشد؛ و مسألهى رهبرى.»
با این حال، اگرچه سوم تیر بهمثابه یک انقلاب در انقلاب بود و انقلاب اسلامی را از سیر نزولی بازداشت اما باید دائماً مراقبت و رصد شود که مبادا بازگشتی ظریف تر و لایه ای به مرحله دوم و سوم مدل برینتون انجام شود، یعنی ساختار قدرت جریان مؤمن و انقلابی را چنان شیدای خود کند که طبقه جدیدی از "نومیانه روها" یا همان "نومحافظه کاران" از دل این جریان متولد شود.
مهمترین آسیب متوجه این انقلابی که از درون انقلاب بیرون زده و پوست اندازی اصلاحی در راستای اهداف اولیه انقلاب کرده است، محافظه کاری و تولد نسل جدید محافظه کاران یا همان طبقه جدید اشرافی است. اصالت این جریان در بازتولید مفاهیم انقلاب و بهروز کردن آنها است.
گویا جریان سوم تیری نیز همین را پذیرفته و متوقف در افراد نمانده که با لغزیدن افراد معطل آنها شود، اگرچه علاقهمند به بازگرداندن آنها است اما سرمایه اجتماعی خود را به فرد گره نمیزند که با نوسان فرد، جریان متلاطم شود. این همان راه خالصسازی و عیبزدایی دائمی برگرفته از الگوی دینی امر بهمعروف و نهی از منکر درونی است که غیر از آن هم راهی برای تداوم حیات گفتمان اصیل انقلاب اسلامی نیست.